روستای مزرج

مجید مسرور مزرجی

روستای مزرج

مجید مسرور مزرجی

روستای مزرج

بیاد شادروان براتعلی مسرور مزرجی و برادر گرامیشان شادروان رحمان سرور مزرجی
شادی روحشان صلوات

تاریخ قوچان





می‌خواهم از شهری بنویسم که در تاریخ نامی پرآوازه دارد، شاهد بسیاری از مسائل تاریخی بوده، عمر خودش در مقابل تاریخ بسیار کوتاه است؛ از سال ۱۳۱۳ قمری بنیاد یافته و در پهن‌دشت این کره‌ی خاکی ظهور کرده است.
زلزله‌های پیاپی ساله‌های ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲ قمری شهر قدیمی را بهم ریخته و به‌عبارتی چهارهزار کشته و هزاران ضرر مادی دیگر برجای نهاد. اما نام شهر قدیم از نظر تاریخی در بوته‌ی ابهام قرار دارد به‌‌طوری‌که شهر جدید فعلی را هم گاهی خبوشان می‌نامند، زمانی نیز ناصریّه می‌نامیدند و در قباله‌های قدیمی نیز این نام‌ها درج گردیده اما بالاخره نام قوچان را از آن خود ساخت، مأخذ و وجود این نام خیلی روشن است یعنی محل قوچ‌ها و گوسفند که توفیق سَر دو قوچ را بهم آورده بود و به طنز نوشته بود قوچان یعنی دو قوچ. واقعیت هم همین است نه خبوشان به خفشان و خوجان و قوچان تغییر یافته است نه معانی دیگری بر آن مترتب است. بیائیم این نام را که در ابتدا با اسکان عدّه‌ای گوسفنددار از طایفه‌ی قوچکانلو در شهر قدیم ساکن شده‌اند بپذیریم و اما این پذیرش تنها کافی نیست چون تاریخ در زمینه‌ی جغرافی به‌وجود می‌آید و جان می‌گیرد یعنی اگر محلی، زمینی، جایگاهی وجود نداشته باشد سفره‌ی تاریخ خالی و بی‌محتوا خواهد بود. بدین‌جهت باید ابتدا قدری از طبیعت این محدوده‌ی قدیمی نه حال که یال و دمِ آن‌را بریده‌اند و بسیار کوچک و بی‌قواره ساخته‌اند ما از همان محدوده‌ی قدیم صحبت می‌کنیم و بازمی‌گردیم به شهر جدید که گفتنی بسیار دارد.


وقتی از مشهد عازم قوچان می‌شدیم فلکه‌ی کوچکی بود که آن‌وقت‌ها دروازه قوچان نام داشت و حالا توحید گذاشته‌اند! نمی‌دانم چرا ما این‌قدر با هویت و با گذشته‌های پرافتخارمان سرِ ناسازگاری داریم. از چهارراه عامل تا پُلی که اکنون در جلو بیمارستان و سر پنج‌راهی قرار گرفته [پل روس‌ها] می‌گفتند و بعد آبکوه که کارخانه‌ی آن تازه احداث شده بود و درخت‌های توتی که در دو طرف جاده چشم‌نواز بود. این راه تا قولقوچان ادامه داشت و از آن‌جا با درختچه‌هایی روبه‌رو می‌شدیم که شقار می‌گفتند آن‌ها را می‌سوزاندند و موقع جمع‌آوری محصول کشمش از این سنگ‌های متخلخل که از سوختن درختچه‌ها به‌وجود آمده بود تیزآب حاصل می‌شد و کشمش را در آن می‌زدند و به اصطلاح حالا تجاری و برای فروش آماده می‌شد.
قُول یعنی باز و قوچان هم که مشخص است قولقوچان که ترکی است یعنی بازوی قوچان و گَوه هم ده کوچکی بود و
دنباله‌ی آن مرغزارهای سرسبز و پرآب، کافه و قبر باباسوهانی که بواسطه‌ی آب شیرین قنات حکیم‌آباد «شیرین‌سو» می‌گفتند [باز هم لغت سو ترکی است یعنی آب شیرین]. سبب استعمال این لغات مشخص بود چون گاری‌دارها اکثراً ترک بودند و شاید بدین‌جهت به درّه‌ی حوزه‌ی مشهد تا قوچان دره‌ی شیرین گفته می‌شد و شمال جاده را کشف‌رود و رو به طرف مشهد تصرف کرده بود و کوه‌های هزارمسجد که از هندوکش افغانستان شروع و قلّه‌ی بلند آن هزارمسجد که کشف رود از آبریزهای جنوبی کوه به‌وجود می‌آید و تا جعفرآباد ادامه داشت از آن‌جا به‌ بعد آبریزهای قسمتی از جنوب و غرب به سوی قوچان و اترک سرازیر می‌شد و دره‌ی بعدی که روستاهای آبشور، دیزادیز، عمارت را تشکیل می‌داد و روستاهای دیگر را و دره‌ی بعد از آن طویل و آخرین هم یدک که شروع رودخانه‌ی اترک بود و با اتصال رودهای دیگر اطراف از جنوب و پیوستن آن‌ها اترک پرآب‌تر می‌شد و شاهرگ حیاتی بود و با راه قدیم همسایه و ادامه داشت. تپه‌ماهورها و سبزه‌زارها مناظر بدیعی را داشتند. در سَرِ راه رادکان هم با اُلنگ پرگل و چمن وجود داشت و اما قسمت جنوبی را کوه‌های دیگری با فاصله‌ی زیادتر تشکیل
می‌دادند که سلسله جبال البرز بوده و بلندای شاه جهان هم مرتفع‌ترین آن. آبریزهای دره‌های جنوبی هم به اترک می‌ریختند حال این‌ راه از جعفرآباد به علی‌آباد و ناوخ و فرخان و قوچان و به کاروان‌سرای ملک می‌رسید که روزانه چهارصد گاری و هزار شتر در کُل شهر جدید بارانداز داشت. «یادداشت‌های خطی مدیر دیوان» از قوچان فعلی راهی به سوی شمال و روسیه آن‌وقت و ترکمنستان فعلی وجود داشت که از امامقلی به دو قسمت باجگیران و لطف‌آباد می‌رفت اما این راه‌ها را چه کسی ساخت؟ ابتدا ژنرال کاستیگر اتریشی مشغول بود که از باج و خراج راه سازد او تمام نکرد و فوت نمود، می‌گفتند در کنار راه قدیم حکیم‌آباد و شیرین‌سوی آن زمان دفن شد. بعد حاج ملک‌التّجار که همین حاج حسین آقای ملک و اجدادش باشد این راه را به اتمام رساندند. کاروانسرای ملک چه در قوچان و چه در مسیر راه‌های شمالی مؤید این امر بود و پلی آجری هم حلقه‌ی اتصال شهر به شمال کوه‌های کوتاه شمالی را مشیرالدوله کوه‌های اکراد نامیده و ادامه کوه‌های بعدی از هزارمسجد تا زیلان و سنجربیگ و گلول و کپّه‌داغ یا کُپت‌داغ که این حلقه‌ی اتصال را می‌گسلد آب‌گرم «کاتاآقا» که بعد از فیروزه است در این گسل قرار دارد و با ۲۵۵ پله می‌توان آب‌تنی کرد. موقعی‌که از این محل بازدید کردم با بررسی اوضاع دیدم همین آب در مسیر کشور ما از ایوب پیغمبر خارج می‌شود و در روی زمین جریان دارد.


کوه‌های جنوبی در هر گوشه نامی دارند و بین شیروان و اسفراین و قوچان شاه جهان نامیده می‌شود که چگونگی این نام‌ها طولانی خواهد بود.


دکتر محمدجواد مشکور می‌نویسد: حوالی اترک و راه‌های آن‌را جنگل‌های سفید احاطه کرده و حرامی نیز در این راه‌ وجود دارد که این جنگل‌ها تا سال‌هایی که ما شاهد بودیم وجود داشت و بازمانده‌ی آن درخت پیر پر لته‌ی بازار سبزوار بود که آن‌قدر برای رازونیاز لته و کهنه بشد تا خشکید اگر به ثبت اراضی هم در ساله‌های ۱۳۱۱ خورشیدی در ثبت قوچان بنگریم در کنار شهر و درّه‌ی مزرج با نام‌های دره‌ی «گورَنه‌بند» سینی چوب‌هایی که با آن گاوها را می‌راندند برخورد می‌کنیم و «قانله‌ی گل» چمن مزرج بود که پر از گل‌های آتشین به رنگ خون که همه‌ی لغات متأسفانه ترکی است و بسیاری از منازل و قوچان جدید و قدیم از همین درخت‌ها پوشیده شده بود






اترک به راه خود ادامه می‌دهد در حوزه‌ی شیروان و بجنورد سومبار و در درشت برگمن قره‌سو و بعد هم به خلیج حسینقلی می‌ریزد در این مورد می‌توانید به فیلم در کناره‌های اترک ساخته‌ی تاجبخش که من راهنمای اصلی بودم و پانصد کیلومتر همراه با اترک رفتیم و در‌ آرشیو اسناد سیمای خراسان رضوی قطعاً وجود دارد مراجعه فرمائید. البته حالا دیگر اترکی و نه پهلوی و باغات انگور و این‌ حرف‌ها که وجود ندارد توضیح این‌که تمام انگورهای متنوع قوچان و شیروان در فتح هرات وسیله‌ی سامان از هرات به قوچان حمل و کاشته شد. درباره‌ی این قسمت

می‌توانید به چهار مقاله‌ی عروضی که صد لون انگور نوشته مراجعه کنید و من بیش از ۲۴ نوع نتوانستم به‌دست بیاورم. حال به قوچان جدید برمی‌گردیم و راه را به شهر قدیم ادامه می‌دهیم که چمن لیلی در سر راه آن قرار داشت و پرندگان مهاجر در حال پرواز برای پی بردن به این دفینه‌های جغرافیایی و حتی تاریخی به کتاب‌های دهگانه‌ی سرزمین و مردم قوچان مراجعه فرمائید.



راه قدیم تا دوین و مشهد طرقی و شورک و بجنورد ادامه داشت که ناصرالدین‌شاه پیموده بود و اما بعد در زمان رضاشاه، راه جدید از قولقوچان و از دامنه‌های اخلمد تا گبرآباد و فرخان و بعد هم پل جدید بازار مشهد. راه میانی که اکنون استفاده می‌شود از سال‌های ۱۳۴۹ ایجاد شد و قسمت قوچان را شرکت سد ساخت این سرگذشت راه‌های ارتباطی بود.



حال به این دره‌ی سرسبز قدم گذاشتیم و بعضی دیدنی‌های ملموس را دیدیم و نوشتیم ولی می‌دانید که طبیعت را تهاجم‌های بی‌امان کشورهای بیگانه همانند تاتارها، ازبک‌ها، مغول‌ها بهم می‌ریزند و قهر طبیعت زلزله، سیل و خشکسالی هم مزید بر علت است و دگرگونی کلی ایجاد می‌کند ما آن‌طوری‌که مورخین قدیمی نوشته‌اند به‌صورت مختصری نقل قول می‌کنیم و‌ آن‌چه را هم که من خود در دیدارهای متعدد استنباط کرده‌ام برای شما می‌نویسم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. در احسن التقاسیم مقدسی جغرافیدان مراکشی که بیش از هزار سال از عمر آن می‌گذرد و این مسیر را طی کرده از رادکان، استو و استوئینه، خبوشان، دوین نام برده است.



درباره‌ی این‌که آساک و استو چه معنایی می‌توانند داشته باشند می‌گویند معنی مرکز و از استوا گرفته شده و این‌که پایتخت اشکانیان بوده است مستنداتی وجود ندارد چون اشکانیان هم به‌صورت ایلیاتی جابجا می‌شده‌اند. عشق‌آباد، اشک‌آباد، و محل‌های دیگری را نام می‌برند، از استو صحبت می‌کنیم پایه‌ای در کنار کوه دیده می‌شود که به قلعه‌ کهنه معروف است، گورستان خواجه ها، که قدمت آن‌چنانی که مربوط به اشکانیان باشد ندارد اما گورستانی وسیع دارد که در دامنه‌ی کوه‌ها نیز محلی به نام آتشگاه خوانده می‌شود. مردم نام ده را استاد می‌نامند و معتقدند که این لغت را در زمان بهرام به آن‌ها داده‌اند. حال بر چه اساس مقدسی به کارهای دستی آنان و داشتن سیم زیاد در باغات اشاره کرده است و این امر مؤیّد قدمت آن‌جاست مضافا به این‌که خورده که ده آفتاب درآمد آن‌جاست و روستاهای فارسی زبان علاوه بر شهر قدیم، در داغیان، عسگرآباد، مایوان که در اصل میوان می‌گویند و کسروی آنان‌را از طایفه‌ی ماد می‌داند و مادان نامبرده است بعد هم استاد و خورده و بعد در ادامه‌ی این دامنه‌های کوهستانی به طرف شیروان به مشهد طرقی و برزلی برمی‌خوریم که فارسی‌زبان هستند و نشان‌دهنده‌ی قدمت این محل‌هاست که بیشتر‌ در دامنه‌ها سکونت اختیار می‌کردند تا بتوانند در تهاجمات از خود دفاع کنند پس استو قدمت دارد و بعد مقدسی از خبوشان نام برده که کوچک‌تر از استاد نوشته است. این ده در درّه‌ای قرار گرفته که همان کوه‌های میانی را تشکیل می‌دهند شاه‌داغی و امام‌داغی دو طرف درّه را فرا گرفته است و باز داغ‌تبرکی است و به معنای کوتاه است و افسانه‌هایی هم برای حاکم خبوشان ساخته‌اند و اما آنچه درباره‌ی خبوشان باید گفت این است‌ که تا چند سال پیش دهانه‌ی ورود به ده که فاصله‌اش با خبوشان زیاد بود (در زمین‌های تیتکانلو قرار
داشت) و در خرابه‌هایی بنام ویرانشهر دیده می‌شد بعد حصار که در حقیقت حصار خبوشان بوده است و خود خبوشان که دارای محلاتی بود که تمام آن‌ها را به تفضیل در کتاب‌های دهگانه نوشته‌ام و از همه مهم‌تر سنگ قبر پیره‌وش بود که عکس آن خوشبختانه هست و در این چند سال این سنگ را و سنگی را که در خوجان در باغی وجود داشت و یادگاری از آتشدان قدیم بود را بردند بدین ترتیب استو و خبوشان مراکز حکومتی قوچان بوده‌اند و بعد قوچان قدیم که به همین نام خبوشان می‌خواندند و اینجاست که تاریخ‌نویس‌ها همه را به هم مخلوط کرده‌اند آن‌چه سند نشان می‌دهد سال ۱۲۱۱ حکمی که صادر شده از قلعه‌ی قوچان نام برده شده و تا مدت‌های زیاد هم تمام این مورد را بنام خبوشان می‌شناخته‌اند خوجان هم لغتی مغولی و معنای شهر را دارد و با خواجه‌ها که در کنار خبوشان و اعقاب خواجه نجم‌الدین در آنجا ساکن هستند تفاوت دارد. در تاریخ از سربداران- معبد بودایی و مسایل دیگر نام برده‌اند اما چه موقع این خرابی‌ها به وقوع پیوسته و کُردها در آن‌جا مستقر شده‌اند مشخص نیست ولی در شهر قدیم ساختمان‌ امام‌زاده از زمان خوارزمشاهیان ایجاد شده و بعد محلات که شرح آن در همه جا آمده است مقدسی در این مسافرت از شهر قوچان نامی نبرده است پس قاطعانه باید بگوییم که استو و آساک اولین مرکز حکومت بعد هم خبوشان سپس قوچان قدیم و بعد از ۱۳۱۳ قمری قوچان کنونی. شعری را که در این‌باره سروده‌ام گویای این امر است.


زِ آساک و استوی اشکانیان
جز استاد نامانده نام و نشان
خبوشان پس از آن نمودار شد
بدست مغول جمله کشتار شد
کسی از تبار خبوشان نماند
فقط در تواریخ بر جای ماند
دو قوچان پس از آن حکومت‌نشین
«چنین است آئین چرخ برین»


همان‌طوری‌که ذکر گردید ریز ایجاد روستاهایی هم‌چون یام که در مغولی معنی چاپارخانه است که واقعاً چاپارخانه‌ی خبوشان بوده. اسفجیر که اسب‌چر و محل ایلخی حاکم، حصار مدخل ورودی از درّه‌ی شیرین و دربند از قسمت شمالی و دلایل بی‌شمار دیگری که روزی آباد و امروزه دهی کوچک است شهر قدیم و یحتمل آن‌را در مطلع‌الشمس و کتاب‌های دیگر نوشته‌اند و اما برمی‌گردیم به ایجاد شهر جدید و چگونگی ایجاد آن که دارای اسناد معتبر است و شاهد عینی بسیاری از مسائل آن
بوده‌ایم.



شهر جدید در زمین‌های محمدناصرخان حاکم قوچان با تشویق و دادن کله قند در ابتدا و بعد از جا افتادن با گرفتن کله قند و پول در سال ۱۳۱۳ قمری زمینی برای ساختمان می‌دادند در ایجاد شهر مهندس عبدالرزاق خان بغایری نقشه‌ی شهر را به‌صورت شطرنجی از روی نقشه‌ی عشق‌آباد آن زمان با کمک مهندسین روسی ایجاد کرد که این ساختار هنوز به قوت خود باقی است. میدان مرکزی و چهار خیابان که به عشق‌آباد را بازار عشق‌آباد و ورودی شهر را بازار مشهد، راه ورود به شهر قدیم را، بازار قوچان و رو به جنوب را بازار سبزوار نامیدند.


همسر شجاع‌الدوله به طمع افتاد در اطراف میدان مغازه‌هایی ایجاد کرد حدود ۹ متر در ۵/۴ متر و بعد با ایجاد مغازه‌‌ها چهار بازارچه مسگرها- حلبی‌سازها- رنگرزها و کفاش‌ها ایجاد گردید. ناگفته نماند که تجارت و کسب‌وکار مردم رونق داشت وجود کاروانسراهای متعدد مؤید این امر است. دولت سوئد نمایندگی تجاری گذاشت که بنام خود آنان دفتر تجاری ثبت شد، زرتشتیان نمایندگی ایجاد کردند و روس‌ها در قسمت‌های مختلف قوچان و مردم شهر جدید را این گروه‌ها تشکیل می‌دادند. تعداد زیادی از شهر قدیم کوچانیده شدند که موجب ناراحتی و کشته شدن عدّه‌ای هم گردید. مردم محل زندگی خود را دوست داشتند و از شهر قدیم نمی‌آمدند. آن‌هایی‌که از شهر قدیم آمدند در قسمت‌های مختلف شهر پراکنده شدند و همانند شهر قدیم محلات با همان نام‌ها درست شد. محله‌ی حاجی ملکی به سبب وجود کاروانسرای حاج ملک‌التجار- تلگرافخانه- خائسی‌ها- کلاته‌ای‌ها- قرشمال‌محله و … مساجدی هم به همان نام‌ها ساخته و حمام‌هایی- از اصفهان عده‌ای آمدند که به سبک ساختمان‌های اصفهان بنا کردند از تهران معمارانی چند و تجار- از روستاهای اطراف قوچان- از دیگر شهرها به‌خصوص یزد- از عشق‌آباد ترک‌ها به‌صورت جمعی در نتیجه فرهنگ شهر قدیم در محل جدید تغییر یافت. نان سنگک و گوشت کوبیده- خورش از برنج جدا و گاری‌داری، روی میز غذا خوردن- مدرسه به سبک جدید کار ترک‌های مهاجر بود- بافت پارچه‌های نخودی و بیت حاج علی‌اکبری- گیوه- نان مخصوص یزدی- حفر قنات‌ها- ساختن حلویّات به‌خصوص شیرینی‌های مختلف با ایجاد کارگاه‌های کوچک در منازل را یزدی‌ها با فرهنگ خودشان که اقتصاد بود آوردند- صابون، و وسایل شستشوی حمام- لنگ‌های مخصوص همه از کارهای یزدی‌ها بود و واقعاً رونق اقتصاد قوچان با آن‌ها و فرهنگ را ترک‌ها انجام دادند.





کولی‌ها خرّاطی، آهنگری و ساختن وسایل همانند دوک‌ها- تبرها- و پیل‌های نوک‌تیز با آن‌ها بود. البته کارهای میکانیکی را ترک‌ها انجام دادند- تجارت کشمش و حبوبات به‌صورت بسته‌بندی و صدور به اروپا را ترک‌ها انجام دادند- روستائیان، نگهداری دام و گوسفند، اسب، خر، مرغ و خروس را در منازل خود داشته و علوفه هم در روی پشت‌بام‌ها دیده می‌شد. منظور از این نوشته‌ها آنست که در ساختار یک شهر همه شریک هستند. مصرف مس و چرم مورد استفاده‌ی قوچان بسیار بالا بود زیرا بازارچه‌های متعددی برای ساخت ایجاد شده بود. چرخ خیاطی را ترک‌ها با خود از روسیه آوردند والا در قوچان کارهای خیاطی با دست انجام می‌شد. این آمیختگی اقدام چهره‌ی شهر را عوض کرد و حکومت و اعوان و انصار آن‌ها فقط از دسترنج مردم استفاده می‌کردند و فرمان می‌دادند و زورگوئی هم در لفافه‌ی ایجاد امنیت وجود داشت. در نتیجه گروه زیادی به خانواده‌های حاکم پیوستند این نمودی از شهر جدید بود- بازار سبزوار محل فروش اغنام و احشام و دستاوردهای روستائیان بود که جمعیت موج می‌زد- نوع لباس- آرایش مرد و زن و تغییرات کمی و کیفی به‌تدریج ایجاد گردید به‌خصوص که حکومت انتقالی قاجار به پهلوی فصل جدیدی در زندگی مردم کشور و به‌طور کلی چهره‌ی شهر و مردم عوض شد. مدارس جدید ایجاد گردید البته در این انتقال میراث و جابجایی حکومت نیز مردم صدمه‌ی بسیاری می‌دیدند. بخصوص، هجوم بیگانگان در جنگ جهانی دوم به‌یکباره همه‌ی زندگی مردم را در هم ریخت.


در این‌جا ناچارم به عقب برگردم، هجوم اقوام از قسمت شمالی این منطقه به‌خصوص ازبک و تاتار و مغول و ترک دردسرآفرین بود. شاه‌عباس برای نگاهبانی از مرزها و جلوگیری از هجوم از کردهای چشمگزک استفاده کرد و آنان‌را در قسمت‌های شمالی منطقه‌ی قوچان اسکان داد. آنان جلو این تهاجمات را گرفته و سپر بلای مردم شدند و الحق هم خوب خدمت کردند.
با آمدن کردها در آن زمان امنیت در قسمت داخلی ایجاد گردید. فارسی‌زبانان، ترک‌های محلی و به‌طور کلی سکنه از امنیت برخوردار شدند. خدمات این بزرگ‌مردان و جلوگیری از غارت و چپاول و کشتار بیگانان شایان تحسین است. زعفرانلو، شادانلو، کیوانلو و … بزرگان این طوایف بودند که بعد هم تعداد دیگری به آنها پیوستند. حکومت خرافه‌پرست و ضعیف شاه‌ سلطان‌حسین مردم را به ستوه آورد و کردهای مرزدار از مرز به سوی داخل آمدند و بین سایر اقوام پراکنده شدند. آنان گوسفند‌دار بودند و اسکان در یک محل را خوب نمی‌دانستند. بدین‌جهت در سرتاسر منطقه پراکنده شدند و حکومت به‌طور کلی در دست آنان قرار گرفت که بایستی در کتاب سوم قوچان این مراحل را خواند. بعد از شهریور ۱۳۲۰ کوچ‌ها آغاز شد و بعد هم ایجاد راه‌ها و آمدورفت‌ها، سپاه دانش، وجود اتومبیل دگرگونی عجیبی ایجاد کرد و دو تمدن شهری و روستایی که با هم خوب کار می‌کردند با وسایل جدید مزاحم یکدیگر شدند.


به طبیعت آسیب رسید و چهره‌ی روستاها و مراتع و مزارع دگرگون شد، کارهای دستی به ماشینی بدل گردید که می‌بایست انجام شود اما بدون برنامه که شرح مختصری از آن را برایتان بازگو خواهم کرد.


لباس‌های کهنه‌ی سربازان آمریکائی و پخش آن‌ها بین مردم به‌عنوان کمک با بهای کم خیاط‌ها را بیکار کرد به‌تدریج ایجاد کارخانه‌ی کفش ملی و … کفاش‌ها، دباغ‌ها، پوستین‌دوزها همه را از کار انداخت.


مبارزه با مالاریا و تیفوس خوب بود اما آوردن نسل مرغ‌های جدید، بذر گندم بنام مبارزه با آفات نباتی سبب شد که بذرهای اصلی دیمه‌کارها از بین برود و نسل مرغ و خروس محلی و پرندگان که از گندم‌های بذر نوع جدید سم‌زده استفاده کردند از بین رفت. از شش نوع گنجشک دو نوع باقی ماند.
از کبوتران وحشی کوهی، درختی، چاهی تعداد زیادی از بین رفتند، ایجاد مرغ‌داری‌ها و در محل بنام گل‌باقالی، رِد و … بیماری‌های جدیدی را آوردند.
اگر دامداری بسته لازم بود و یا مرغداری لزومی نداشت که روستائی خود را وابسته‌ی به شهر کند و بجای نگهداشتن چند مرغ از شهر تخم‌مرغ بخرد.
این‌ها از یک‌طرف و صنایع دستی به‌کلی دستخوش این مسائل گردید. کارخانه‌های حریر و فراهم نمودن ابریشم رخت بربست و کم‌کم سیاست جهانی ما را وابسته و بعد هم پیوسته کرد که کار سیاست همین بازی‌هاست مسئولین باید هشیار باشند.


چرا ما نتوانیم خوراک دام را خود تهیه کنیم اگر دو روز نیاید مرغداری‌ها، گاوداری‌ها معطل بمانند. طبیعت هم در این میان سر ناسازگاری گذاشت و خشکسالی‌های پیاپی چمنزارها، علفزارها، دامنه‌های سبز و خرم را خشک کرد. البته ما با دست خودمان در این دگرگونی شریک شدیم. درخت‌های جنگلی را قطع کردند و با آمدن متفقین عده‌ای سودجو به صادرات زغال پرداختند.



کوه‌ها خالی از درخت شد و تراکتورها به جان چمنزارها و دامنه‌های پرگل و درختچه‌ افتادند. بوته‌های دارویی را از بین بردند و با نمی باران با آب‌شستگی خاک‌ها همه‌ی دامنه‌ها را عاری از گل و گیاه کرد و سیل‌ها سرازیر شدند.



ایجاد راه‌های ارتباطی فرهنگ روستائیان را بهم زد اگرچه جوانان روستایی بیش‌ترین صنایع دستی، هنری و فرهنگی را از آن خود ساختند اما روستاها خلوت شدند و یک‌عدّه پیر باقی ماندند و درآمد روستائیان به‌حداقل رسید. می‌بینم کاخ‌های جالب در دره‌ها برای عیش و عشرت ایجاد می‌شود ولی برای درآمد خیر.



مسائل اجتماعی پیچیده و بسیار است و درست همانند ظروف مرتبطه است که اگر جائی خالی ماند از ظرف دیگر پر می‌شود ولی دیگر از آن جنس نیست. در مسائل اجتماعی برنامه‌ریزی و اجرای آن ضروری است. شهر جدید ایجاد شد خان حاکم فقط زور می‌گفت و پول می‌گرفت. محمدناصرخان شاعر، خوشنویس، ادیب بود و هنر را دوست داشت اما هیچ‌گونه پیش‌بینی اساسی نکرد بعد از او خسروخان، ولیخان نایب‌الحکومه را کشت و بیش از شش ماه به زور و جبر و سوار بر دوش مردم حکومت کرد.


عبدالرضاخان از پسرعموهای آن‌ها آمد که همیشه اقوام و فامیل خود را با گرفتن زن‌های متعدد بر دوش مردم سوار کرد. او هم طرفی نَبست و این طایفه با ظهور سلسله‌ی پهلوی رفتند. فصلی نو ایجاد گردید.


دعوای کهنه و نو مدت‌ها وقت گرفت و بعد هم تا بهم جنبیدیم و راهی و فرهنگی و کاری پیدا شد متفقین آمدند و حرکت‌های دیگری در انتخابات، التهابات فکری زمان مصدق و بعد هم سال ۱۳۳۲ و دنباله‌ی آن که برنامه‌ریزی اساسی وسیله‌ی سران قوم در شهر ما ایجاد نشد و بعد هم به تدریج تقسیم شهرها و بخش‌ها سیستم کارها را تغییر داد.



بنابراین تاریخ قدیم را نمی‌توان در این زمان تعمیم داد و پیاده کرد. دانستن آن ضروری است که چه بودیم و چه کارهایی انجام شد ولی باید ببینیم که اکنون چه داریم و چه هستیم. برنامه‌ریزی به مناسبت اوضاع جوّی نیازهای روز و کار های موجود باید انجام پذیرد و مداومت یابد و هر کهنه به مقتضای روز به نو تبدیل گردد. نوع خوب آن را در محل پیاده کنیم از بازگشت به گذشته چه از نظر اوضاع جوّی و طبیعت و ارتباطات دنیایی و فکری محال و به‌هیچ‌وجه میسر نیست. بایستی چاره‌ای نو اندیشید و کمر همت بست و خدمات صادقانه را سرلوحه‌ی کار برای مردم قرار داد. این شعر سعدی گویا و در تمام زمان‌ها مصداق دارد.


بنی‌آدم اعضای یک‌ پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
تو کز محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامت نهند ‌آدمی


آرزو و امید آنست که جوانان ما بپا خیزند و با همت و تلاش پی‌گیر و مداوم و آینده‌نگری محل زادگاه و زندگانی خود را بسازند. این شاخص‌ها کم‌کم به مجموعه‌ی بزرگی بدل می‌شود و تسرّی می‌یابد. وقتی حرکت خدمتی ایجاد شد نشاط و شادمانی در مردم ایجاد می‌گردد. غم رخت برمی‌بندد و آبادانی جای خرابی‌ها را می‌گیرد. به امید ‌آن‌روز.

محمد جابانی
(برگرفته شده از ویژه نامه قوچان شناسی ۱ به سردبیری حسین فیروزه)

  • مجید مسرورمزرجی

نظرات  (۱)

با سلام لازم به ذکر است قوچان با این دیرینه مسئولان بسیار بی عرضه دارد،

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی