روستای مزرج

مجید مسرور مزرجی

روستای مزرج

مجید مسرور مزرجی

روستای مزرج

بیاد شادروان براتعلی مسرور مزرجی و برادر گرامیشان شادروان رحمان سرور مزرجی
شادی روحشان صلوات




میثم تمّار از یاران نزدیک امام علی(ع) بود. میثم گاهى مناجات‌هاى آن‌حضرت را در نخلستان‌هاى کوفه از نزدیک مشاهده کرده است. میثم در این باره می‌گوید: «شبی از شب‌ها مولای من امیرالمؤمنین علی(ع) با من به بیرون از کوفه آمد و در مسجدی که آن‌جا بود چهار رکعت نماز گزارد، بعد از سلام نماز و گفتن تسبیح عرضه داشت:

خدایا! چگونه تو را بخوانم با آن‌که نافرمانی تو را کرده‌ام، و چگونه تو را نخوانم بعد از آن‌که تو را شناخته و محبت تو در دلم جای گرفته است. دستی را به طرف تو دراز کردم که از گناه پُر است و چشمی که امیدوار (به بخشش و کرم) تو است... (دعایی طولانی کرد) سپس صدا را آهسته نمود و سر بر خاک نهاده سجده کرد و یک‌صد مرتبه گفت: العفو، العفو، آن‌گاه برخاست و بیرون رفت، من به دنبال حضرت به صحرا رفتم، حضرت خطّی برایم کشید و فرمود: مبادا از این خط بگذری! آن‌گاه خودش تنها رفت، شب تاریکی بود با خودم گفتم: تو مولای خود را رها کردی با آن‌که او دشمنان بسیار دارد، در پیشگاه الهی و نزد پیامبر او چه عذری خواهی داشت، به خدا که دنبالش خواهم رفت و مراقب او خواهم بود، گرچه از فرمان او سرپیچی کنم. به همین جهت، دنبال حضرت حرکت کردم، مقداری که آمدم دیدم حضرت سر را تا نصف بدن درون چاهی فرو برده و با چاه سخن می‌گوید و چاه نیز با حضرت سخن می‌گوید، که ناگاه حضرت متوجّه من شده فرمود: کیستی؟ گفتم: میثم. فرمود: آیا نگفتم از آن خط عبور نکنی؟ عرض کردم: ای مولای من! از دشمنان بر شما ترسیدم دلم آرام نگرفت فرمود: آیا از حرف‌های من چیزی شنیدی؟ عرض کردم: نه، فرمود: ای میثم! در سینه عقده‌هایی است که وقتی سینه‌ام از آن تنگ می‌شود با دست زمین را گود می‌کنم و اسرار خود را برای آن بازگو می‌کنم...».[1]


اگر بپذیریم که حضرت امیرالمؤمنین(ع) سر در چاه فرو می‌بردند و درد دل‌های خود را بیان می‌فرمودند درست باشد، باید به چند نکته توجه داشت:

 1. همان‌طور که در این روایت آمده، امام علی(ع) پیش از سخن گفتن و درد دل با چاه، مناجات و درد دلی را با خدای متعال داشته است. و این چنین نبوده است که با درد دل کردن در چاه از خداوند غفلت نماید.





2. حرف زدن امام(ع) و درد دل کردن با چاه منافات با مخاطب قرار دادن خداوند متعال ندارد. ممکن است در عین درد دل گفتن و راز و نیاز با خداوند متعال، سر در چاه فرو می‌برده است؛ چرا که مکان و زمان راز و نیاز، به خصوص هنگام مصائب بزرگ و جانکاه، در آرامش بخشیدن به انسان تأثیر دارد. و ممکن است این عمل امام موجب آرامش بیشتر او می‌شده و این خود نیز در مسیر خداوندی است. در روایتی از امام باقر(ع) خطاب به یکی از پیروانشان نیز توصیه شده که هرگاه دلت به تنگ آمد، چاله‌ای کنده و راز خود را درون آن بازگو کن.[2]



3. چنانچه در روایت آمده؛ خود میثم تمّار از این راز علی(ع) سر در نیاورد و امام علی(ع) هم برای میثم آشکار نکرد؛ آن‌حضرت در دل شب تاریک و به دور از میثم با عالم ملکوت ارتباط داشت و این ارتباط خاص آن‌حضرت است. بر این اساس نمی‌توان گفت حضرت علی(ع) از دست غم و اندوه و مصیبت‌هایی که به او رسیده بود، به چاه پناه آورده و درد دل با چاه می‌کرد. این یک سرّی بود که حضرت علی(ع) نخواست برای کسی آشکار شود.




4. از سیره عملی و مناجات امام علی(ع) می‌توانیم درس‌هایی مانند مناجات با خداوند در خلوت و تنهایی، سخن گفتن در خلوت با موجودات در جهت و مسیر الهی و ... آموخت؛ با این حال، نباید از این حقیقت غافل شد که در قلب امامان(ع) اسرار و معارفی بوده که نمی‌توانستند به هرکس آنها را بگویند. آن بزرگواران اگر قلب‌های مستعدّی پیدا می‌کردند تا حدی اسرار الهی را به آنها می‌آموختند و اگر کسی را نمی‌یافتند، مأمور به بیان آن نبودند.

  • مجید مسرورمزرجی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی